طراحی مشاوره برندسازی

باشگاه برندسازی یه محیطِ دوستانه است برای اینکه به هم کمک کنیم تا رشد کنیم و قویتر بشیم.

طراحی مشاوره برندسازی

باشگاه برندسازی یه محیطِ دوستانه است برای اینکه به هم کمک کنیم تا رشد کنیم و قویتر بشیم.

داستانِ من

به نامِ دوستِ مهربان و توانا

 

من یه هنرمندم، یه اهلِ هنر که یه رشتۀ فنی- مهندسی خونده و به مطالعه و علومِ انسانی علاقمنده. یه آدم با تفکر و توانایی هایِ بینِ رشته ای، کمال طلب، تا حدودی درون گرا و حساس.

***

چند وقت پیش که توی افکارِ خودم غوطه ور بودم، داشتم به این فکر می کردم  چقدر خوب میشد که برایِ رشد و پرورشِ ذهن و شخصیت و روان هم یه باشگاه یا همچین جایی داشتیم، همونطور که برایِ پرورش عضلات و توان جسمانیمون باشگاه و ورزشگاه داریم.

و از اینجا بود که داستان شروع شد . . .

اما اجازه بدین که از یه کم قبل تر براتون تعریف کنم:

حدود 35 سال پیش وقتی که تویِ یه شهرِ کوچیکِ گرمسیری و یه خانوادۀ متوسط به دنیا اومدم احتمالا قرار نبود به سمتِ این مسیری که الان توش هستم برم، اما من راهی رو انتخاب کردم که دوستش داشتم و با تمام رنج و سختی هایی که کشیدم هنوز دوستش دارم.

با تمامِ سختی هایِ اهلِ یه شهرِ کوچیک بودن، بزرگ شدم. دنیایِ من هم همرام بزرگ شد، دنیایی که همیشه بزرگتر از دنیایِ کوچیک و محدود اطرافم بود. و خوشبختانه تویِ این مسیر پدر و مادرم مهربانانه حامیِ من بودن و با تمامِ نافرمانی ها و سرسختی هایِ کمال گرایانه م، دوستِ من.

روزهایِ سختِ دهۀ شصت و هفتاد بود و لحظه ها جلویِ چشمِ یه پسرِ درس خون و رویاپرداز گاهی به سرعت و گاهی به کُندی سپری می شدن. و هنوز شیرینی تلاش ها و سرسختی هایِ اون روزها کامم رو شیرین می کنه، از تلاش برای کسب رتبه های برتر توی مسابقه های مختلف گرفته تا کار و زحمت شبانه روزی و پول درآوردن برایِ خریدِ ساز.

به هر تقدیر، چرخِ کَج مَدار چرخید و بعد از اینکه پروندۀ دورانِ مدرسه رو با فارغ التحصیلی از پیش دانشگاهیِ رشتۀ ریاضی- فیزیک بستم، کوله بارم رو برداشتم و به سمتِ دروازه هایِ هنر رهسپار شدم و بعد از دو سال تلاشِ شیرین و سخت و با اینکه از قبل دستی به قلم داشتم و پایی در وادی موسیقی، دستِ تقدیر به این سمت رفت که انتخاب اولم توی فُرمِ انتخاب رشته «طراحی صنعتی» باشه و این رشتۀ پرطرفدار و جذاب دروازۀ ورود من به دانشگاهِ هنر و دنیایِ شگفت انگیزِ هنر بشه.

دنیایی که با چهار سالِ پُرتَکاپو و پُر از اشک و لبخند، با چهار سالِ دور از خانواده و لحظه هایِ پُرتلاشِ درس و امتحان و روزایِ سختِ زندگیِ دانشجویی شروع شد و نتیجۀ اون چهارسال برگۀ خوش طرح و رنگی بود که گواهی می داد من یک «طراحِ صنعت» هستم و این شروعِ راهی بود که پایانش مشخص نبود.

***

هر مَردی وظیفه داره که به میهنش خدمت کنه و من این وظیفه رو بعد از فراغت از تحصیل و با تمام انرژی و توانم انجام دادم تا یکی دیگه از مرحله هایِ بازیِ زندگی رو پشتِ سَر بذرام. و روزی که با ستاره هایِ زیبایِ رو دوشم خداحافظی می کردم حسِ توأمانی از شادی و غم داشتم.

حالا دیگه به قولِ معروف، مَرد شده بودم و می بایست قدم تویِ راهِ زندگی ای میذاشتم که خیلی جدی تر از چیزی بود که قبلا تجربه کرده بودم.

***

میگن تجربه پدرِ عِلمه، و حالا دیگه لازم بود دانشی رو که با صَرفِ سال ها وقت و  تلاشِ بی وقفه به دست آورده بودم به مَحَکِ تجربۀ واقعی و کار بسپارم تا عیارش سنجیده بشه، سال هایِ بعد از این، سال هایِ تجربه و کار بود از کار تویِ کارگاهِ صنایع دستی و شهرکِ صنعتی گرفته تا تدریسِ نرم افزار و کار توی دلِ شهر، از کارمندی گرفته تا راه اندازی کسب و کارِ خودم تویِ بازار.

هنوز لرزشِ دستام وقتی که اولین چِکَم رو با مبلغ بالا می نوشتم و آخرِ شبایی که مغازه م رو تمیز می کردم یادمه، هنوز بالا و پایین دویدن ها و با آدما از هر صنف و قشری سروکله زدن جلویِ چشمامه، حالا  واردِ دنیایی شده بودم که با دنیایِ زیبا و روحانیِ هنر فرق داشت، دنیایِ جدیِ حساب و کتاب.

مجموعِ این سال هایِ پُرفَرازو نَشیب، تجربه هایِ نابی بود که در پیوند با دانشی که از اساتیدم آموخته بودم و معلوماتی که از مطالعۀ کتابای ارزشمند کسب کرده بودم برام گَنجی رو ساخت تا سرمایه و جانمایۀ زندگیم بشه، گنجی که شاید در قیاس با داشته هایِ دیگران چندان بزرگ و خاص به نظر نیاد اما برای من بی نهایت ارزشمنده و گران بها.

***

این راه ادامه داشت و این گنج هر روز با تجربه های تازه پُر عیارتر می شد و میشه، تا اینکه یه روز با چند تا دانشجو برخوردم که برای تأمین هزینه هایِ تحصیلشون دنبال کار می گشتن. این اتفاق من رو به این فکر انداخت که شاید تجربه و دانش من بتونه برای عده ای مشکل گشا و کارساز باشه، شاید برایِ یه جوون که تازه واردِ دنیایِ کسب و کار شده یا دانشجویی که دنبال دست پا کردنِ جایگاه برای خودشته چند تا جمله یا معرفیِ یه کتاب بتونه ارزشمند و راه گشا باشه یا حداقل یه انگیزه و تَلَنگُر.

این شد که تصمیم گرفتم تا یه باشگاه راه بندازم، باشگاهی برای رشد ذهن و شخصیت و روان آدما، جایی که آدمایی با توانمندیایِ مختلف دور هم جمع بشن و از کمک و راهنمایی همدیگه برای رشد و پرورش خودشون استفاده کنن. و از اونجا که رُشد حیطۀ خیلی گسترده ایه و برای شروعِ حرکت مجبوریم مسیر رو واضح و مشخص ترسیم کنیم، با توجه به شرایط این روزا و دغدغۀ اول همه، که بحث کسب و کار و اقتصاده گفتم شاید بهتر باشه که تمرکز باشگاه روی رشد کسب و کار و برندسازی باشه ، که اگه اقتصادِ آدم رو به رشد باشه و امنیت مالی برقرار خیلی راحت تر میشه برای رشد توی بقیه زمینه ها قدم برداشت.

البته در آینده مفهوم «برندسازی»  و اینکه چرا این عنوان رو انتخاب کردم توضیح خواهم داد، اما به طور خلاصه میشه برندسازی رو «حرکتِ هدفمند و با برنامه در مسیرِ رشد» تعریف کرد که منجر به ایجاد تصویری از شخص یا کسب و کار یا شهر یا محصول و هر چه که قراره «برند» بشه در ذهن «مخاطب» میشه، این برداشت من از برندسازی باعث شد تا این عنوان رو انتخاب کنم که هر رشد و قوی شدنی نیاز به یه تصمیم و انتخابِ هدف و ارداۀ حرکت در مسیر و استمرار داره.

پس اینجا یه باشگاهه و یه محیط دوستانه ( والبته فعلا مجازی) که همه به هم کمک می کنن تا قویتر بشن. به همین دلیل هم من با زبان نزدیک به زبان عامیانه و با ادبیات خودم شروع به نوشتن کردم تا همه چیز ساده و صمیمی تر باشه.

***

من کار رو با ارائه دانشِ خودم و جمع آوری دانش و تجربۀ مفیدِ دیگران و معرفی کارِ خودم شروع می کنم، به امیدِ روزای خوب و داشتنِ یه جامعه که تک تکِ افرادش قوی هستن.

 


  • ۹۷/۱۲/۱۵
  • design branding

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی